loading...
یار می آید
م. الف بازدید : 36 یکشنبه 02 بهمن 1390 نظرات (0)

 

 

ندیدم گنبدی

 

آمدم اما ندیدم گنبدی ، گلدسته ای

 

یا ضریحی تا بگیرد دست های خسته ای را

 

آمدم پایین پایت تا دو رکعت گریه باشم

 

پای در گل شد ، چه  سازی  پای در گل رفته ای را

 

در رواق بی چراغ تربتت آهی کشیدم

 

چلچراغی روشن آوردی  رواق دیده ای را

 

گفتنی ها را نگفتند از تو و کی می توان گفت

 

روزهای تیره تر از شام و دست بسته ای را

 

تیر باران بود و باران می چکید از پیکر تو

 

ابر تابوت و شنیدم هق هق پیوسته ای را

 

در هوای ابری چشمان بغض آلود سقا

 

آسمان می برد بالا روح از تن  رسته ای را

 

(حامد انتظام )

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 214
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 73
  • بازدید سال : 79
  • بازدید کلی : 5,813