سپيده ي آخر:
شعر از : هدايت الله برزويي
تو اي سپيده ، آخر كه باز مي آيي
مرا ببر به تماشاي هر چه زيبايي
به اين بهانه كه شايد دوباره مي آيي
به دست پنجره دادم ، دو چشم دريايي
ببين نيامده هرگز بهار با يك گل
تو آن گلي كه بهاري خودت به تنهايي
به احترام تو اينجا درخت پا بر جاست
تويي كه راز قيام بلوط مي داني
تو سرو سبز تني ، از بهار سرشاري
كس نديده شبيهت ، بلند بالايي
چقدر مانده بگو تا ظهورلبخند
به التماس نگاهت ، به عشق زهرايي